قم به ورامین

رکاب زدیم توی یک خالیِ کمی خیس و خالی شدیم.

23 نفر بودیم و دو تا ون. ساعت 5 بار زدیم دوچرخه ها رو و حرکت سمت قم. به خاکی اش که رسیدیم سوار شدیم. کاروانسرای دیر گچین رو دیدیم که می گن مادر کاروانسراهای ایرانه. معماری اولیه اش مربوط به دوره ی ساسانیه که بعد تو دوره ی صفویه تکمیل شده. مث همه ی کاروانسراهای دیگه بود که دیدمشون و مث همه داشت ذره ذره تخریب می شد.

بعد ادامه ی مسیر رو رکاب زدیم سمت ورامین که پوشش گیاهی اش رفته رفته عوض می شد. خارگزنه ها، جاشون رو به بته های سبزو درختچه ها می دادن و تپه ها دیگه صاف و بی خش نبودن. عضله پیدا کرده بودن. توی مسیر شتر هم دیدیم سیاه و قهوه ای. موش مرده، سگهای بزرگ گله، بچه های بیابون، دو تا شکارچی، یه بز و دو تا بره پرسه زن توی دیر گچین و غروب آفتاب وقتی خورشیدٍ قرمز نارنجی آروم آروم پایین می رفت.
انتهای مسیر دور هم جمع شدیم نرمشی کردیم و بعد سکوت٬ یه دقیقه٬ برای شادروان نصیری که توی یکی از برنامه های باشگاه آخرین رکاب ها رو زد و دره ای در ماسوله در برش گرفت و سرود ای ایران...

کافکا اسم دوچرخه ی منه که یه جیتان كوهستان خاکستری رنگه. اینم بگم که ربطی به فرانتس کافکای نویسنده که خیلی هم دوستش دارم، نداره. هر چند که اونا خیلی شبیه همند.