حافظم در مجلسي دردي كشم در محفلي
هميشه وقتي فيلم زورو، سوپرمن، مرد عنكبوتي و از اين قبيل فيلم ها رو مي ديدم فكر مي كردم مگه مي شه به صرف مثلا گذاشتن يه نقاب و پوشيدن يه شنل و از اين چيزا... ماهيت آدم تغيير كنه و بشه يه نفر ديگه؟
بعدها ديدم اين كاريه كه همه ي ماها مي كنيم. نه شايد به همون وضوح و سادگي يه لباس عوض كردن. بلكه خيلي پيچيده تر و زيرزيركي.
همه ي اينا رو نوشتم كه بگم حالا اين اتفاق واسه من هم افتاده. حالا من با كافكا و من بي كافكا دو نفر متفاوتيم. با كافكا آزاد و رها و سبك بالم و بي كافكا كس ديگري با يه عالمه مسئوليت. ![]()
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۸۸ ساعت 10:44 توسط سلماز
|
کافکا اسم دوچرخه ی منه که یه جیتان كوهستان خاکستری رنگه. اینم بگم که ربطی به فرانتس کافکای نویسنده که خیلی هم دوستش دارم، نداره. هر چند که اونا خیلی شبیه همند.