جلسه 10/3/88
اولِ جلسه يه بحث آموزشي داشتيم يكي از مقاله هايي رو كه آقاي نيما درباري زحمت ترجمه اش رو كشيده بودن خونديم و در رابطه با ترمزهاي عقب و جلو و اينكه تو سراشيبي چطور از اين دوتا استفاده كنيم كه بيشترين كارآيي رو داشته باش و هي مدام زمين نخوريم. چيزي كه مهمه اينه كه بتوني توازن 70 درصد ترمز جلو، 30 درصد ترمز عقب رو حفظ كني.
بعد طوبا گزارش برنامه ماسوله به خلخال رو داد كه كلي خاطره هامون زنده شد. حرف قشنگي هم كه در آخر زد اين بود كه بهتره به همه ي اين تمرين ها، برنامه ها و جلسه هامون يه جهت بديم. اين كه هر كدوممون فكر كنيم مسير ابداع كنيم يا اينكه ببينيم چطور مي شه حين دوچرخه سواري سوادمون رو هم بالا ببريم يا اينكه مفيد باشيم. بچه هاي ديگه هم كه برنامه ماسوله رو نيامده بودن گزارش هاي برنامه هاي خودشون رو دادن.
يه چيز كه از جلسه قبل فراموش كرده بودم بنويسم ولي جالب بود و دوست دارم همين جا اضافه كنم بحثي بود كه آقاي افشين رمضاني درباره كميته اي به نام "نجات يافتگان از مرگ حتمي" داشتن. توي اين كميته آدم هايي كه بايد مي مردن ولي با مقاومتي كه داشتن زنده موندن و بعد تجربيات شون رو بيان كردن تا در اختيار ديگران قرار بگيره جمع شدن. سه اصل در اين كميته مطرح مي شه كه ميشه در هر موقعيت زندگي هم به كارشون برد. اين سه تا اصل اينا هستن:
وقتي در شرايط بغرنج قرار مي گيري سه تا راه حل داري: 1- موقعيت رو ترك كني. 2- شرايط مكاني (موقعيتي) رو تغيير بدي و 3- رفتارت رو نسبت به اون شرايط تغيير بدي.
کافکا اسم دوچرخه ی منه که یه جیتان كوهستان خاکستری رنگه. اینم بگم که ربطی به فرانتس کافکای نویسنده که خیلی هم دوستش دارم، نداره. هر چند که اونا خیلی شبیه همند.